همیشه فکر میکردم که رفتن از ایران، سختترین کار دنیا خواهد بود، و واقعا همینطور بوده و است.. اما فکر نمیکردم هرروز عصبانی و عصبانیتر باشم. گمان میکردم ایران را با تصاویر رنگارنگ خوش ترک خواهم کرد، اما شبیه کسی شدهام که از یک رابطه طولانی مدت بیرون آمده و حالا که درگیر فرد مقابل نیست بهتر میتواند ببیند که چرا و چطور این رابطه به ضررش بود. دلم برای ایران تنگ شده، و عصبانیم. عصبانی که با ما مهربانتر نبوده و نیست. مهاجرت، عجیبترین کار دنیاست. زندگی در این گوشه از دنیا رنگ دیگری دارد، اما به قول سایه هرچه اینجا میبینم، دیوار است….
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است. اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطرمن
گریه میانگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست